عصری با هم نشستیم سر تخت روی بالکن. باد می‌پیچید لای درخت‌های گردو و زردآلو و شاخه‌های بید را می‌رقصاند. گربه‌ای که بچه‌هایش در زیرزمین‌مان می‌پلکند، از سر دیوار آمد و کش‌وقوسی به خودش داد و نشست روبه‌روی ما روی تیرکی که شاخه‌های انگور از آن بالا کشیده‌اند، همراه ما خیره شد به غروب آفتاب از بین شاخ‌وبرگ‌های بید، پشت کوه‌های افق روستا.چایی‌مان را خوردیم و هلوهایی که زن‌عمو از باغ‌شان آورده بود. مام‌بزرگ تعریف می‌کرد که یک‌بار گرگ آمده بود و یکی از گوسفندها را برده بود، کشانده بودش تا سر منزل (خانه‌ی متروکه‌ی یکی از خان‌های قدیم) کنار آسیاب بابای اصغرپسرخاله. خانم همسایه‌شان آن‌جا لب جوی داشته لباس می‌شسته. با سنگ گرگه را می‌زند و فراری می‌دهد و گوسفند را پس می‌آورد در خانه‌شان. فقط گلویش کمی زخم شده بوده. 

آفتاب که رفت آمدیم تو. مام‌بزرگ برایمان شربت آلو آورد. وقتی می‌جوشانده چوب دارچین تویش انداخته و از هرچیزی که تا به حال خورده‌ام بیشتر مزه‌ی بهشت می‌دهد. هوا سرد شده و خودم را پتوپیچ کرده‌ام. مام‌بزرگ می‌گوید مشکل از من است، نه از هوا. انقدر که کره نمی‌خورم، خامه نمی‌خورم، ماست نمی‌خورم. دارد گردوهایی که از درخت چیده‌ام را مغز می‌کند. بوی پوسته‌ی سبز گردو پیچیده در اتاق.


قصه‌ی من و مام‌بزرگ من (۱۸)

قصه‌های مام‌بزرگ (۲۲)

قصه‌ی بی‌تمام حسرت‌ها (۲۳)

قصه‌ی هجران

قصه‌های من و مام‌بزرگ (۲۴)

قصه‌های من و مام‌بزرگ (۲۹)

مام‌بزرگ ,سر ,می‌دهد ,گردو ,شاخه‌های ,نمی‌خورم، ,یکی از ,تو مام‌بزرگ ,مام‌بزرگ برایمان ,برایمان شربت ,آلو آورد

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مطالب عمومی تبیین خلاصه کتاب سنجش واندازه گیری دکتر سیف اینجا همه چی هست فرروش محصولات ورزشی اورجینال آدرس کارخانه کتری قوری استیل کفه چدن شیردار ۶لیتری یادداشت‌های کلنگ همساده پسر انجمن رزمندگان و جانبازان زیر 25 درصد نیازدانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. ب - الف